...حكايت باراني بي امان است
اين گونه كه من
دوستت مي دارم.
شوريده وار و پريشان باريدن
بر خزه ها و خيزاب ها
به بيراهه ها و راهها تاختن
بي تاب بي قرار
دريايي جستن
و به سنگ چين باغ بسته دري سر نهادن
و تو را به ياد آوردن
چون خوني در دل
كه همواره فراموش مي شود.
حكايت باراني بي قرار است
اين گونه كه من
دوستت مي دارم.
*رفتار تشنگی/شمس لنگرودي
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر