۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

سلام/خوبم/بيقرار و منتظر شايد اما خوبم
عیشی‌ست مرا با تو؛ چونان‌که نیندیشی
*حالی‌ست مرا با تو؛ چونان‌که نپنداری
خداحافظ
منوچهری دامغانی*

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

گفتمش بيا...عاشقم هنوز...خنده كرد و گفت...در غمت بسوز

سلام خوبم/با من مي رقصي؟
راستي! مي داني ؛رقصم آنطرف ترسم بود؟!
در چهارشنبه سوري غافلگيرانه ام از روي آتش «نبود» سنخيت و هزار دليل وسواسي ...پريدم/
و اشتباه را حتي پيش از مرتكب شدن بر خود بخشيدم/
...من شرالوسواس الخناس/ الذي يوسوس في صدور الناس...
حالا اينجايم براي تو/با من مي رقصي؟
...*چون جهند از نقص خود رقصي كنند....
با من مي رقصي؟
مواظبم/ تو هم باش!
رقصنده با تو
*مولانا

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

سلام/چه مي خواستم بگويم؟!
يادم آيد از كشته خويش و هنگام درو/
خسته ام اما رستگار انگار/شور كارساز از من « سوژه » ساخته است باز/شده ام انسان/در مقام نقطه خطر كردن و تصميم/مي داني برخي انسان ها سوژه مي شوند اما تنها چند صباحي!
و خب كم مي آورتد و از وفاداري به يك رخداد مي برند/اين مي شود كه فاعليتشان از كف مي رود/اين گسست/اين رخداد/اين خالق امر نو/نظم وضعيت هاي جا افتاده و مستقر را بر هم مي زند تا وضعيت هاي نو خلق كند/اين الخير في ماوقع ترين كار!
ترسي كه از آن رها شدم/ترس از دست رفتن بود نه ترس تمام شدن/اينكه اگر فرود آيي مثل تمام چيزهاي زميني زماني شوي و اين حس خوب مال تو شدن در هر لحظه از كف برود/ اما اخلاق تصميم گيري در گوشم نجوا مي كند:رويا!شو خطر كن!دوباره و دوبارها!فرصت بالش را به قمار مصلحت نباز/زود باش ماهي سياه كوچولو شو/شازده كوچولو شو/رويا كوچولو شو/نترس/اينهمه شور!
اين شجاعت از اين خاكستر رونمايي مي كند/شعله يا خاموشي/مهم نيست ايندو فقط وضعيتند و من « يك » الخير في ماوقع كن/آنچه«هست» به تجلي مي رسد و من بايد آنجا باشم با تمام شور و بي ترس كه نه /با كمترين ترس مهار شده ام/آنقدر در تو گم شده ام كه خود را پيدا نمي كنم/اين قصه آزادي من است/در خودآيين رازآميزم به خود به تو و به راه وفادارم تا هميشه/
دعوتي به رقص و برخاستن/مي شنومت هنگام رقص/همه چيز را باد برد/به رسم مرغ دريايي در دستان باد چرخيدم و چرخيدم/مجلس رقص و آهنگ گامهايم را گم كردم/حالا چيزي با من نيست/فقط نجواهايت/مي شنوي!/سبكبال...
مي دانم تو هستي اگر حتي نباشي/وانمود مي كنم نمي دانم/اين را مي خواستم بگويم انگار
خداحافظ