۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

سلام/اين روزها بيشتر بي تابم تا مضطرب/از خودم مي پرسم :تكرار اين «دوستت دارم»ها كه شده موتيف فرم كلامي ام و در پس آن نگاه كه مي كنم حتي نقاط هندسه افكارم؛ از كجا مي آيد؟!
از كجا مي آيد كه«به شيوه باران پر از طراوت تكرار» است برايم!
انگار اين تكرار در ذات چيزي است كه من را به خيال تو وصل مي كند/در ذات رابطه نه در من!در تو كسالت بار است يا نه نمي دانم!
عزيز دلم از اين روشناتاريكي كور مال كور مال به صبح روشن عبور كنيم؟من،تو بشوم؟همين مني كه درروياست در تو؛من خواهد ماند!بايد از ديوانگي بترسم؟! اما ترس كه علامت عقلاست/ من عاقل نيستم! مدتهاست...مي توان در آتش يخ زد؟!من يخزده ام/خداحافظ

۱ نظر: