۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

ردپا

سلام/ازبه اینجا برگشتن خوشحالم/خداحافظ
*****************************
ردپا:

مواجهه

نامه ها

بهانه هنوز تویی...هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم /قلبم نمی زنه /می ی ی خونه...

The last letter

سلام/نشد مستحضر هستید که/ اینبار به منار هم گفته بودیم نخواست یا نتوانست/ به گمانم چینش اولویت هایش متفاوت بود با مقنی چاه /بهر حال نشد آقا/تولدت مبارک/خداحافظ

پی نوشت۱: آوریل و اکتبر قشنگترین و عاشقانه ترین ماههای سال اند برایم...اکتبر خوش! مهرم مهرت خوش!

پی نوشت۲:جان ز میانه رفت و نرفتی ز یاد ما...

پی نوشت ۳:سلام/ بعده رفتن مهر/ این اکتبره که داره میره/صبح ۳۰ اکتبره/ بعد اینهمه بارون ...همه جا رو مه گرفته/ توی ذهنم پای همون رودخونه سرد و یخزده توی جنگل های برفی /با همون سرماهای استخوان سوز یادآور سیبری/ تو هنوز در من جاری هستی/ گرم/ مثل خونی در دل که همواره فراموش می شود*/و همون حس فوق العاده و ظریف و کوچک و بی ادعای همیشگی با منه :دلم برات تنگ شده بی اینکه توقع داشته باشم دل تو هم برام تنگ شده باشه/مواظب! مهربان راستگو...

*شمس لنگرودی/راستی! روزی که رفتم «زمستان۶۶» او هم بود.

پی نوشت۴:خیلی نمی دونم عشق چیه/اما اگه دوست داشتنه/خنده ام می گیره گذاشتنش مقابل عقل/من که عقل کردم دوستت دارم/آره انگار ....عاقلانه ترین کارم دوست داشتنه توه/قربانم داره میاد/همون که هم یه جورایی تولد همه است و فقط تولد توست/همون که حسودم کرد به مادر/مبارک !

پی نوشت ۵:سلام/با اون مهر بی بارون برف نیمه آبان غافلگیرم کرده/این غافلگیری رو دوست دارم عادت زندگی است/می دونی که ناز زندگی رو تو پیش بینی ناپذیر بودنش می بینم/ این ناز رو دوست دارم عادت زندگی است/می خواستم بخوام «با من قهر نکن!» اما فکر کردم شجاع باشم و بذارم اتفاقی که باید بیفته بیفته/نمی شه بخوام بخوای/خواستن به حرف هیچکس نیست حتی به خواست خود/همین مثل یه رازش می کنه/خوب نیستم اما خوب میشم نگرانم نباش!/خوب باشی همیشه!

پی نوشت۶:آینه ای شد برابرم/حالا دیگه می فهمم/دیدم/ببخش!

پی نوشت هفت:سلام/می دانی؟گاهی برای گذر/کمی عقب می روم تا فاصله بگیرم/پس برقص!...برقص!...نرقصیم از دست رفته ایم/مواظبم/تو هم!

پی نوشت آخر یا وقتی برای«تا نباشم»(۳و۴۵ دقیقه بعد از ظهر شنبه ۱۲ آذر ۹۰ ):نه!بازیم نگرفته بود/فقط دلم برایت ,خیلی, تنگ شده بود/انگار سالهاست این پنجره ها بارون به خودشون ندیدن...من چه ام شده؟!مواظب تا همیشه!

سلام

دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت/يك موي ندانست ولي موي شكافت

دوست داشتنت غواصم كرده انگار...غور كردن...غور ورزيدن...قربونت برم كه اينهمه قشنگ بودي كه نشد نخوامت...به خدا خيلي سعي مي كنم و راههاي مختلف رو امتحان/ ولي كار نكرده/ ببخش لطفا!

خداحافظ

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم شهریور 1390ساعت 6:25 توسط رویا | نظر بدهید

سلام

گفت:دوستت دارم اما/پرسید:اما چی؟

گفت:دوست داشتن که اما نداره/دوست داشتن خودش اما ست/مثل:

خسته بود ننشست اما

سرد بود بخاریو روشن نکرد اما

خداحافظ دوستت دارم اما

+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم شهریور 1390ساعت 9:47 توسط رویا | 2 نظر

دژا ووی

سلام

از دلتنگی بی تو اما خوب معلومه که با تو /رفتم خودمو تو نمایش ببینم/از سرکی که از پنجره خودم کشیدم/اون چیزی که ته ذهنم رسوب کرد/دیدن حس «ترس» و «احساس گناه» آدمها بود/اینکه ترس با همه ما هست اما یکی با صلوات باهاش روبه رو می شه یکی با الکل/اینکه «آدمها خوشبختی شون رو با بدبختی دیگران متر می کنند» حرف تازه ای نیست.به هر حال ما انگار درگیر این تضاد هستیم/ما بودن رو با نبودن می بینیم/احساس گناه و غصه برای آدمهایی که نیستند و فاصله ما با اونها شاید «شانس آوردیم» یا «خدا رحم کرد» بوده مرده ها رو زنده نمی کنه /زنده ها رو مرده می کنه/با همه اشتیاق به کنترل انگار چیزهایی هست که از دست ما خارجه/اما سوال اصلی اینه که «آیا واقعا خارجه»؟/زمستان ۶۶ برایم دیدن دوباره موقعیت خودم در آن سالها بود/آره انگار که من.../ غریق وحشت و باردار.../اما چه خوب صدای موشک ها رو ساخته بودن /من با هر «هر دفعه» اش ترسیدم و گوشهامو از ترس با دستهام گرفتم تا صدایی که منو می ترسونه نشنوم/درست مثل من در اون سالها

خداحافظ

پی نوشت:اما چه ساده بشارت به صبح داشت/اینکه وقتی تهران روزی چندبار موشک باران می شه دیگه آخرهای جنگه ...و خروسی که زنده موند تا آواز صبح رو سر بده/سراومد زمستون...

...نوری که دوراست/ نزدیک‌تر از تاریکیِ نزدیک‌است/فاصله/توهّمی‌است معمولاً...

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم شهریور 1390ساعت 15:16 توسط رویا | نظر بدهید

هممم...آسمانی بی لک...این روزها تهران قشنگ و بالغ شده و ...سلام/سلام...انگار این مهر زود آمده می دانست که چقدر حال و هوای مهر حالم رو خوب می کنه/مهرم تولدت که داره میاد مبارک/خداحافظ

+ نوشته شده در سه شنبه هشتم شهریور 1390ساعت 9:46 توسط رویا | نظر بدهید

به باران

سلام/ هنوز این عادت خوب را برای خودم نگه داشته ام.../خداحافظ

+ نوشته شده در چهارشنبه دوم شهریور 1390ساعت 9:30 توسط رویا | نظر بدهید

سلام/این روزها بهانه های ساده خوشبختی جمع می کنم /خوبم/خوب باشی همیشه/خداحافظ

+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم مرداد 1390ساعت 16:2 توسط رویا | نظر بدهید

جان سختی

و ...سلام/می شد ساکت ماند/ اما نخواستم/دیگر اینجا خواهم نوشتم...

+ نوشته شده در شنبه هشتم مرداد 1390ساعت 15:7 توسط رویا | نظر بدهید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر