۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

سلام/این روزها دارم "سیطره جنس" رو می خونم/خوبه انگار/نور داره اما رنگ نه/این روزها "بی"حرف شدم/"بی"سوال/"بي"ماه/"بی"خواب/"بی"رویا/ اما نه بی نو هنوز/تو هستی/تازه وقتی نیستی بیشتر هستی/دنیا هر چی رو کم داشته باشه تو رو که اینهمه ای کم نداره/شاید نباید خوب و بد کرد/اما چیزهای خوب که اسم اصلی شون تویی/چیزهای بد هم که حالا دیگه خوب می شن چون یه حرفی،یه خاطره ای،یه حسی از تو در من میاد و کمک می کنه اونا رو ببینم /دوباره و دوباره ها/و خب "الخیرفی ماوقع" شون کنم
می دونی این سکوت عجیبی که مثل طاعون همه جا رو گرفته/بنظرم از سر نگاه بلند نیست/شاید از سر "همینه دیگه" و"این نیز بگذرد"و"يه روزي"باشه/ظاهرا ما مدتهاست که شجاعت تصمیم گیری رو از دست دادیم/خواستنی باید/ تا چیزی رو که می خواهیم بپذیریم/ تمام و کمال/چرا که تو این دنیا هیچی مجانی نمی شه/که ما ظاهرا سخت به این یکی عادت کرده ایم
نمی دونم چرا بعد این همه ماجراهای اینهمه/باید اینها رو به تو بگم/شاید دارم به خودم می گم/خلیل /تویی که نگاهت رو یه نگاه برابر انسانی دیدم نه از نوع اسم این کتابی که دستمه/"ضعیفه" یادته؟هنوز هم بهش می خندی عزیز دلم؟/مواظب خودم هستم /تو هم باش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر